با نگاهی پر از التماس گفت: " اگه بری می میرم ". ولی او بدون حتی کوچکترین شنیدنی، رفت. ... دیگری مُرد. وقتی راه رفته رو برگشت، نمی تونست چیزی رو که می بینه باورکنه ... تنها چیزی که گفت این بود: " خدای من! فقط می خواستم امتحانش کنم... ".
گل پری اخلاقم بهتر شده. همین جور حرف زدنم. مغرور. رک گو . فکور . متشخص.
خوردن جیگر رو دوست دارم، همین جور کتاب خوندن رو. بعضی وقتا زیادی به دیگران کمک می کنم. موسیقی گوش کردن رو هم دوس دارم.
دلم میخواد تو زندگیم فقط آدمایی باشن که باهاشون حال می کنم و مجبور نباشم واسه آداب معاشرت کذایی، با کسایی که نمیخوام همصحبت شم... دیگه... فعلا همین. اگه چیز دیگه ای یادم افتاد اضافه می کنم.