این چند روزه بیشتر از اونی که فکر می کردم بزرگ شدم.
توی این بزرگ شدن همه ی اطرافیان و آدمای نزدیکم ناخواسته کمکم بودن. چیزایی رو که شاید در حالت عادی سال ها طول بکشه که آدم یاد بگیره من در عرض چند روز یاد گرفتم. خوشحالم از این بابت و خدا رو شکر می کنم.
مهم ترین چیزی که از آدما فهمیدم و تا حالا اینجوری بهش نرسیده بودم این بود که واسه اونا خراب کردن خوشی های دیگران خیلی راحت و آسون تر از اینه که بخوان واسه خودشون خوشی بسازن.
دیگه این که برعکس اون چیزی که من در تمام این مدت راجع به نزدیکانم و دوستانم توی فکرم بود، اونا هیچ وقت من رو خوشحال نمی خوان؛ بلکه من رو می خوان که خوشحالشون کنم. من رو نمیخوان کنارشون داشته باشن که اگه لازم شد کمکم کنن، بلکه می خوان من رو کنارشون که کمکشون باشم. من رو واسه خودم نمی خوان بلکه واسه شرایطم می خوان...
خوشحالم از اینکه خدا دوستم داشت و خیلی چیزا رو بهم نشون داد و بهم شناسوند.
از خدا می خوام همونطور که هر چیزی رو که واسه نزدیکانم می خواستم امروز به خودم داده، به اون ها هم چیزایی رو که واسه من می خوان هرچه زودتر بهشون بده. اگه خوب می خوان که خوشا به حالشون؛ ولی وای به روزی که آدم واسه کسی بد بخواد...
امروز با اینکه از فهمیدن این حقیقت بزرگ و ناباورانه، روحم شکسته و جسمم توانش رو از دست داده ولی با این حال می خوام تمام انرژی با قی مانده ام رو صرف عشقم و بهتر زندگی کردنم کنم بدون توجه به آدمای چشم تنگ.
با این حال خوشحالم که همه ی این اتفاقات، من رو به روحم، به عشقم و به خدا از همیشه بیشتر نزدیک کرده.
**خدایا کمکم کن از تمام امتحانات زندگی سربلند بیرون بیام. /آمین/**