غروب جمعه اس... تنها شعری که تا به حال بهم حس خیلی قشنگی درباره ی انتظار جمعه داده این شعره که اینجا نوشتم شما هم بخونیدش:
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دست بت شکن،
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم، نه!
برای عده ای ولی چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه غروب شد نیامدی