سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل پری - پرواز را به خاطر بسپار
خداوند، سه تن را دشمن می دارد : کسی که منّت گذارانه صدقه می دهد ؛ آن که در عین دارایی، در خرجی دادنْ سخت می گیرد ؛ و فقیر ولخرج . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

نویسنده: گل پری شنبه 86/2/29 ساعت 2:4 صبح .

با نگاهی پر از التماس گفت: " اگه بری می میرم ".
ولی او بدون حتی کوچکترین شنیدنی، رفت.
... دیگری مُرد.
وقتی راه رفته رو برگشت، نمی تونست چیزی رو که می بینه باورکنه ... تنها چیزی که گفت این بود: " خدای من! فقط می خواستم امتحانش کنم... ".

            

حرف دل تو()


نویسنده: گل پری یکشنبه 85/11/29 ساعت 8:0 صبح .

چند سالیه حوالی 25 بهمن ماه (14 فوریه) که می شه، هیاهو و هیجان رو تو خیابون ها می بینیم. مغازه ها از اجناس کادویی لوکس و فانتزی غلغله می شوند. همه جا اسم valentine به گوش می خوره. حالا ببینیم که این valentine از کجا اومده:

 " در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراتوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده به نام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته. از جمله این که سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشه(!). از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم غدقن می کنه. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به قدری قاطع بود که هیچ کس جرأت کمک به ازدواج سربازان رو نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین) مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار می شه و دستور می ده که والنتاین را به زندان بندازند و سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می شه. بنابراین او را به عنوان فدایی راه عشق می دونند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شه برای عشق!"

اما کمتر کسیه که بدونه در ایران باستان ، نه مثل رومی ها از سه قرن بعد از میلاد، که از بیست قرن قبل از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده!

                                                
                            
ادامه مطلب...

حرف دل تو()


نویسنده: گل پری شنبه 85/10/23 ساعت 1:25 صبح .

 

دلم می خواد تو خیابون شلنگ تخته بندازم و وقتی دارم راه می رم ، دستامو تکون بدم و آواز بخونم.

دلم می خواد وقتی یه بچه از پشت شونه ی باباش زل زده بهم ، واسش زبون و شکلک در بیارم.

دلم می خواد گوله برف درست کنم و به هرکی که دلم می خواد پرت کنم.

دلم می خواد تا تهِ ته ِ جدول کنار پیاده رو راه برم.

دلم می خواد با کولی سر چارراه گپ بزنم.

                  


دلم می خواد تو گوش پسری که بهم متلک می گه جیغ بکشم تا کـَر بشه.

دلم می خواد از یه سرسره ی 15 متری بیام پایین.

دلم می خواد آدامسم رو از لای دندونام تا نیم متر جلوتر از دهنم بکشم.

دلم می خواد بشینم کنار جدول و باقالی داغ بخورم.

دلم می خواد دورخیز کنم و شیرجه برم تو برگای کپه ای ِ وسط پارک.                                                        

دلم می خواد روی برف ، بزرگ ، جوری که همه ببینن بنویسم : دوستت دارم . به هرکسی هم که گفت : کیو ؟ بگم: به تو چه...

دلم می خواد چیزبرگر پر از سس سفید رو جوری بخورم که همه ی صورتم سسی بشه.

دلم می خواد به ماشینی که دزدگیرش داره بهم چشمک می زنه، لگد بزنم.

دلم می خواد وقتی رگباره تو آبها شالاپ شالاپ کنم.

                                               

 دلم می خواد موقع امتحانا همین جور، هِی ، کتابای غیر درسی بخونم.
دلم می خواد یهوویی بپرم بغل مامانم و ماچش کنم تا چشماش گرد شن!!!
دلم می خواد یخ گاز بزنم تا دندون خرابام از خواب بیدار شن!!!
دلم می خواد برم عیادت سالمند ها.
دلم خیلی چیزا می خواد...

دلم می خواد... (این یکی رو دیگه فقط به خودت می گم)!!!


حرف دل تو()


نویسنده: گل پری سه شنبه 85/7/11 ساعت 8:0 صبح .

زیاد راه رفته بودم و واسه همین هم خیلی خسته شده بودم. ولی هنوز احساس گرسنگی نمی کردم. فقط یه کم تشنه ام بود. با وجودی که راه خیلی طاقت فرسا بود ولی راستش، تنهایی ، بیشتر از سختی راه اذیتم می کرد.

راه واسم نا آشنا بود ولی نمی دونم چرا احساس غریبی هم نمی کردم. واسه خودم هم عجیب بود. انگار که راه رو از قبل بلد باشم. نمی دونم از کجا. ولی یادمه که استرس نداشتم. خیلی آروم بودم.

     

دیگه راه رفتنم داشت خیلی طولانی می شد. چند لحظه بعد از اینکه تصمیم به برگشت گرفتم دیدمش. اول کلبه رو... همون کلبه ی تو رو. بعد هم ... بعد هم خودت رو که مشغول جمع کردن چوب بودی. همون بیرون کلبه... خوب یادمه داشتی همون آهنگی رو که همیشه زیرلب با خودت زمزمه می کردی حالا با سوت می زدی. ضربان قلبم ناخودآگاه تند شده بود. شایدم خودم می خواستم که اونقدر تند بزنه که تو از صداش برگردی به طرفم. اونقدر با دقت نگاهت می کردم که با وجودی که خیلی ازت فاصله داشتم ولی برق دونه های عرق روی پیشونیت رو هم می تونستم ببینم. 

اونقدر پر انرژی و گرم مشغول کارت بودی... اونقدر توی صورتت شادی بود که جرأت نکردم بیام جلو. می دونی چرا؟ آخه اون چیزی رو که می خواستم - یا شایدم نمی خواستم - اون موقع از اون برق شادی فهمیدم. آره! این رو فهمیدم که پشت همه اون شادی ها و بی خیالی هات یه آرامش بزرگه. وای خدای من! تو به آرامش رسیده بودی. تو بدون من به آرامش رسیده بودی.

می دونی؟ من این همه راه اومده بودم، این همه سختی تنها اومدن رو تحمل کرده بودم، فقط واسه این که دیگه تنها نباشم. اومدم که تو هم تنها نباشی. ولی با اولین نگاه می شد فهمیدکه توی چهره ی تو هیچ اثری از غم تنهایی نیست.

               

من اون موقع از خوشحالی و آرامش تو شاد شدم. نمی دونم... شاید هم وانمود کردم که شادم. آره! الان دیگه حتما مطمئنم که وانمود کردم.

کاش همون موقع میومدم جلو و همه چی رو از خودت می پرسیدم. کاش باهات حرف می زدم. کاش این شهامت رو داشتم... کاش این کار رو می کردم که بعد از این همه سال، هر روز یه سؤال بزرگ رو با خودم یدک نکشم.

سؤالی که جوابش اون موقع واسم فقط یه حدس بود. حدسی که به خاطرش رفتم و تنهاییم رو با هیچ کس دیگه ای تقسیم نکردم.

 


حرف دل تو()

موضوعات یادداشت

نویسنده: گل پری جمعه 85/6/24 ساعت 12:28 عصر .


گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند.

می گفتی: "قاصدکها گوش شنوا دارند... غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار" .

من اکنون صاحب دشتی قاصدکم...

       اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک می میرند...

 


حرف دل تو()


نویسنده: گل پری یکشنبه 85/6/5 ساعت 3:37 عصر .

نمی تونستم تمرکز کنم. برای چندمین بار بود که داشتم یه پاراگراف رو می خوندم بدون این که بفهمم دارم چی می خونم: "تحلیل مذکور می تواند هسته ی مرکزی پاسخ به... "

زندگی پر از تجربه های تلخیه که عادت کردن به بعضی هاشون کار خیلی سختیه. همین تلخی ها رو هم نمی گم نباشن چون با بودنشون خیلی چیزا به آدم یاد می دن. ولی بد بیاری مال وقتیه که آدم رو غافلگیر می کنن.

وقتی کسی اسم یه تجربه ی تلخ رو میاره، شاید یه شکست عظیم رو توی ذهن تداعی کنه. در صورتی که خیلی وقتا حتی زدن حرفی که نباید، به یه دوست، می تونه یه تجربه تلخ باشه...            

با دستام کل صورتم رو پوشوندم. چشامو بستم ... هیچ صدایی نبود. فقط صدای تسمه کولر... واسه چند لحظه یا نمی دونم شاید دقیقه، تو همون حالت موندم....

حالا دیگه چشمام رو باز کردم و یه نفس عمیـــــــــــــق !!! نگاهم رو انداختم رو صفحه کتاب و شروع کردم به خوندن: "تحلیل مذکور می تواند... "

... 

مهم اینه که این تجربه ها باشن یا نه، زندگی ادامه داره. و مهم تر اون چیزیه که تلخی ها میخوان بهمون بگن.

                      

پ.ن : دیدن پیشرفت کسایی که دوستشون دارم حس قشنگی بهم می ده.

                  


حرف دل تو()

موضوعات یادداشت

نویسنده: گل پری شنبه 85/5/28 ساعت 1:10 صبح .

 

خیلی از ماها با این که بهمون فرصت زندگی کردن داده شده ولی زندگی کردن بلد نیستیم.

 

                   

 

خیلی از آدما وجودشون هیچ ارزشی رو این کره خاکی نداره .

جون بعضی از آدما فقط به درد قسم دروغ می خوره !!!

 

 


حرف دل تو()

موضوعات یادداشت

<      1   2   3      

وبلاگ من

این جا می تونی پیدام کنی


موضوعات وبلاگ

تعداد کل بازدید

تعداد بازدید امروز

درباره خودم
گل پری - پرواز را به خاطر بسپار
گل پری
اخلاقم بهتر شده. همین جور حرف زدنم. مغرور. رک گو . فکور . متشخص. خوردن جیگر رو دوست دارم، همین جور کتاب خوندن رو. بعضی وقتا زیادی به دیگران کمک می کنم. موسیقی گوش کردن رو هم دوس دارم. دلم میخواد تو زندگیم فقط آدمایی باشن که باهاشون حال می کنم و مجبور نباشم واسه آداب معاشرت کذایی، با کسایی که نمیخوام همصحبت شم... دیگه... فعلا همین. اگه چیز دیگه ای یادم افتاد اضافه می کنم.

لوگوی خودم
گل پری - پرواز را به خاطر بسپار


موسیقی وبلاگ

لوگوی دوستان

دوستان

عاشق آسمونی
پسر پاییزی
چم مهر
پاییزی ...
آقاشیر
سفیر دوستی
منطقه آزاد
پرنسس
نبض شاهتور
***رویا***
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
روان شناسی کودک
خنده بازار
آبجی کوچیکه
ساحره
بمب خنده
داستان های زیبا وخواندنی
عشق
سرما
حرفهای حسن اقا

بگذار تو معشوقم باشی !
اهرام
آغاز کسی باش که پایان تو باشد
جشن فرشته ها
بابا قصه گو
لیلی
*شازده کوچولو*
*** وبلاگ قبلی خودم ***
بچه های آسمان
فرهاد
عکس، مدل لباس، مانتو، ژاکت، سارافون دخترانه، زنانه، والپیپر زیبا


جستجو

در متن یاداشت و پیام


حضور و غیاب

اشتراک
 

آرشیو

طراح قالب