هوا خيلي سرد شده بود ... چوب ها ي خشك جنگلي زير پام صدا ميدادن ... سوزه باد تنمو ميسوزوندو ميلرزوند ... بدون شك امشب هوا طوفانيه ...
چه جنگل سرد و بي روحيه !
به كلبه ي جنگلي رسيدم / باورت نميشه خيلي خوشحال شدم / درو باز كردم رفتم تو ! چه كلبه سرد شده بود / اخه اون ديگه خيلي وقت بود اونجا نبود ... ! چقدر بي وفا بود / تا حالا فكر ميكردم من بي وفائي كردمو اونو ترك كردم
شمع روزهاي شاديمون هنوز روي ميز بود / سرد و خاموش !
فندكمو از توي جيب پالتوم در اوردمو روشنش كردم ...
چه نور زيبائي داشت ... تصويرش رو مجسم كردم ... تصوير زيبايش را
... پر از اه بود ! تصوير زيبائش كه كنار ساعت شماته دار بزرگي دست به سينه ايستاده و لبخند ميزنه ... !
به ارامي در قلبم زمزمه كردم بي وفا ! ديگه كلبه ي عشقمون تاريك و سرد شده / اينجا جاي من نيست ... !
از كلبه خارج شدم ... خواستم بسرعت از او دور شوم / از يادش ولي پايم به چيز سفتي خودو زمين خوردم ...